اندیشه های خام
در فصل و برگی نو ز بیداری اسلام
ابلیس دوران غرق در اندیشه ای خام
* * *قابیلیان وقت دل را خوش ندارید
باید به تیغ منتقم گردن سپارید
با اذن از سوی احد بر غائب خود
میگیرد او پرچم ز دست نائب خود
* * *روزی که در سقیفه حق فدا شد
آن روز راس شه ز تن جدا شد
قرآن صامت روی نیزه ها شد
قرآن ناطق بی کفن رها شد
داد از خواص کور بی بصیرت
فریاد از نزول شان غیرت
ولی قسم به ن و القلم ها
هرگز نیفتد بر زمین علم ها
* * *کی این زمان زمانه درنگ است
دشمن دوصد زبان هزار رنگ است
بعضی به ظاهر اهل درد و مردند
در فکر عافیت نه اهل دردند
تکفیــریان خوارج زمانند
باید که این پیــام را بدانند
ما تیغ رهبریم ، در نیامیم
بی صبــر و منتظر پی قیامیــم